زندگیم یجور فاکی شده که حتی نمیدونم چندشنبه اس؛صبح ساعت 2ظهر پامیشم باوجود اینکه شب قبلش زود خوابیدم و به خودم میگم هعی اینم یکشنبه درصورتی که امروز شنبه اس؟ درسته؟ حتی الانم مطمئن نیستم;) تابستون که همه دوسش دارن من تقریبا ازش خیلی متنفرم! بدون هیچ ادمی؛هیچکاری. همه میرن بیرون،کلاس یا فیلم میبینن. ولی من هیچکاری نمیکنم. راستش خیلی دوست دارم برم مدرسه حالا که فکرشو میکنم. حالم که اصلا خوب نیست و حتی کاری ندارم برای مشغول کردن خودم. مامانممم گیر داده مدرسمو عوض کنه در صورتی که دارم افسردگی میگیرم و نمیخام ادمای جدیدی رو تحمل کنم. دور ورم شده پر از ادمای فیک و خودخواه. ادمایی که پَِتَ تو میریزن رو اب جلو کسی که نباید! دیگه نه کسی رو دارم نه هیچی. ادمی که دوسش داشتم دچار توهم های ضعف اعصاب داری شده از من. کاش فقط هیچوقت بهش پیام نمی دادم اونوقت الانم دلیلی برا چصناله نداشتم. ولی بهتره ارزو بزرگتری کنم؛ کاش هیچوقت بابابم کیرشو نمیکرد تو کص ننه ام که بخوام همه ی اینارو تحمل کنم. ولی ارزو هس دیگ؛ قرار نیست برآورده شه. این طبیعتش هس!

 
bayan tools My AngelsThe happiest girl
+میبینید رزیم چقد خوشگله؟:))))
++من اگه هنوز رزی رو مثل قبل دوست داشتم کافی بود برای اینکه بخوام زنده بمونم
+++میبیند کسی که حتی نمیدونه من وجود دارم میتونست دلیل زندگی کردنم باشه.
++++ولی خب نیست؛ چون من دیگه ادم سابقی نیستم که وقتی میخواستم کارسختی بکنم میگفتم: برای رزیم:) من بزرگ شدم و این تلخ ترین فکت درمورد منه!